من نشستهام و حال ندارم یعنی دیشب سرما خوردهام و استخوانهایم درد میکند.
خب میخواهم مطلبی برای وبلاگ خاک خوردهام بنویسم.
مدتهاست که وبلاگم به روز نشده.
نمیدانم ،شاید از مشغلهی زیاد باشد و شاید هم از تنبلی زیاد.
به هر حال هر چه هست مخاطبانم شاید فکر کنند که آدم خیلی تنبلی هستم ولی خب هر کس دلیل خودش را دارد.
حتی دیگر خجالت میکشم در وبلاگم مطلب بگذارم و گاهی هم اصلا به فکر منهل کردن وبلاگ میافتم.
ولی نه!!!
ابتدا مطلبی اندر باب تنبلیهای گذشتهام میگذارم بلکه توجیهی باشد بر مطلب نگذاشتنم.
آخر گاهی اوقات آدمها ذهنشان خیلی درگیر است، درگیر دنیای اطرافشان و شاید کمتر در لاک خود میروند.
و من هم که اگر در لاک خودم نروم نمیتوانم بنویسم.
پس فکر کنم دلیل به روز نکردن را یافتم،
ها!!! در لاک خود نرفتن.
حال چه بگویم که چرا در لاک خود نرفتم، خب مخاطب میگوید که در لاک خود میرفتی و مینوشتی ،چرا نرفتی؟
آن وقت است که دیگر جوابی ندارم بدهم و بد ضایع میشوم.
آخر خب راست میگوید، میتوانستم راحت بروم در لاک خودم و بنویسم، ولی خب آخر سر هم هیچ دلیلی جز تنبلی را نمیتوانم عنوان کنم برای به روز نکردن وبلاگم.
اصلا این وبلاگ هم شد دردسر برای ما.
باید برای ننوشتن خودمان هم جواب پس بدهیم، ای خدااا
اصلا من چرا باید عذرخواهی کنم که مدتی است مطلب نگذاشتهام؟
وبلاگ خودم بوده.
ولی نه ...
خب مخاطب ناراحت میشود و میپرد.
ای بابا آخرش هم باید اقرار کنم که تنبلی کردهام،
باشد بابا من تنبلی کردهام و وبلاگم را به روز نکردهام.
دلتان خنک شد که فهمیدید من آدم تنبلی هستم در نوشتن.